-
خطــــــــــــــــــر!!
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 15:33
این آمار سرچ اینترنتی من داره به جاهای باریک می رسه!!!واقعا باید یه فکری برایش ب.کنم 1- بیشترین تعداد سرچ مربوط به پست های زنان.دوم میشه! تا اینجا مشکلی نیست! اما عنوان یکی از سرچ ها چیزی بود که چند ثانیه هنگ کر.د.م : " آیا ازدواج.دوم.واجب.کفایی.است؟" ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی دغدغه های زندگیتون تو حلقم!! 2- بعضی...
-
خلســــــــــــــــــــــــــه
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 21:23
نوشتن توی وبلاگ نیاز به یه خلسه ی خاصی داره که مدتیه ندارم...یا شاید دارم و اینقدر توش موندم که دیگه حس و حال نوشتن ندارم...حرف زیاده ها....حتی دیشب تو ذهنم داشتم می نوشتم اینجا!!!ولی وقت نوشتن که میشه انگار بادکنکی می شم که بادش و خالی کردن 1-بین 10-15 اردیبهشت باید دفاع کنم از پروپوزالم و هزار تا کار دارم و لی...
-
نتیجه مسابقه اعلام شد!
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1393 17:15
"استفاده از فرصت مطالعاتی" اولین و مهمترین اولویت زندگی من شد...!! بیشتر از اینکه خوشحال باشم نگرانم و مضطرب..ولی اضطراب شیرنیه!!!اصلا انگار لازم داشتم...انگار بدون دغدقه نمیتونم زندگی کنم...مضحکه اما به داشتن هدف دراز مدت احتیاج دارم .....یا نه...معتاذم... قریب به یک ماه تعطیلات نوروز بهم ثابت کرد که ظرفیت...
-
تعطیلات خود را چگونه گدرانده ایم؟؟!بازگشت اژدها!!!!!
دوشنبه 18 فروردینماه سال 1393 17:13
ما یه هفته مانده به تعطیلات عید به زادگاه برگشتیم و با خانواده خود و همسر دیداری تازه کردیم و اینقدر تازه شدیم که چندبار نه از ملال دوری بلکه از درد نزدیکی مجدد به خاندان همسر اشک هایمان سرازیر شد تا آب رسانی قطره ای کند تا ما همچنان تر و تازه بمانیم... پس از آن در تاریخ 28ام سپندارمزگان مقارن با 23 جمادی الاول سنه...
-
مهمان همان خفقان است...با همان عطر و بو!!
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 15:32
-
پاندول...بین خیر و شر
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 01:33
از وقتی اون پست و درباره به هم ریختن اولویت بندی هام نوشتم، 2-3 روزی یه بار باز می رم می خونمش و بهش فکر مکنم....هنوزم نیم دونم با خودم چند چندم!! توی همون پست تو قسمت نظرات یه خانمی به نام مروارید یه وبلاگ بهم معرفی کرده بودکه راجع بهش نوشتم ...از اون روز تا حالا با یه تعداد از وبلاگ نویس هایی آشنا شدم که توی فرهنگ...
-
دست راستت کو؟؟!!
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 18:41
دیشب به یکی از باغ-رستوران های حومه تهران رفته بودیم برای صرف غذا و مخلفات! ساعت 10/3-11 که می خواستم برگردیم من و همسرم رفتیم دستشوی...کلا یه دستشوی بیشتر نداشت...اول من رفتم و بعد پشت در منتظر آقامون وایسادم!!...دوتا دختر با شوخی و خنده های بلند بلند داشتن میومدن طرف دستشویی...صورت های غلیظ آرایش کرده، موهای لخت و...
-
معرفی تبلیغاتی!
چهارشنبه 7 اسفندماه سال 1392 21:32
یه دوست وبلاگی دارم که انقدر شیرین می نویسه و اینقدر هم عنوان وبلاگش و هم طرز نوشتنش خاصه که همیشه بهش سر می زنم...اینقدر زیاد سر می زنم و آدرسش رو حفظم که اصلا یادم رفته بود توی لینک روزانه هام بذارمش الان دیدم کتابش هم منتشر شده...خوشحال شدم و گفتم شما رو هم خوشحال کنم!!: این شما و ان وبلاگ " زن بابای امروزی...
-
ول گردی مجازی!
سهشنبه 6 اسفندماه سال 1392 01:39
مدتیه دوباره کارهام زیاد شده...یا بهتر بگم روی هم تلنبار شده....خوب نتیجه اش چی میشه؟؟!: تمام شبانه روز رو توی اینترنت ول می چرخم و خلافش هم ثابت نمیشه!!!بدنم هم میره رو سیستم دفاعی...تمام مدت یا خوابم میاد یا گرسنه هستم و یا حوصله ندارم.......... ..الان هم که یکم حوصله دارم گفتم بیام اینجا بنویسم که حوصله هه تموم بشه...
-
مهمون، رودر وایسی، سردرد، اشتها!!!
جمعه 2 اسفندماه سال 1392 21:47
قبل از ازدواجم همیشه عاشق این بودم که مهمون از یه شهر دیگه بیاد خونمون بمونه!!!...عیدها که خاله ام و بچه هاش از تهران میومد زادگاه، کلی بالا و پایین می پریدن که حتما بیان خونه ما و کلی به مامانم اصرار می کردم که بگو بیان اینجا بمونن....خوب اونها هم چند روز میومدن و مامانم همیشه اینقدر با انرژی و روی باز ازشون استقبال...
-
آمار!!
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1392 22:45
چند ماه پیش توی وبلاگ آقای غربتی ، دیدم از یه چیزی به نام آمار صحبت می کنه که توی امکانات وبلاگ هست و می تونی بفهمی با سرچ چه کلماتی از موتورهای جستجو به وبلاگت میان...برام جالبی بود و منم نصب کردم.. دیروز حوصله ام سر رفته بود الکی داشتم با امکانات اینجا ور می رفتم...یه دفعه یادم اومد برم آمار و چک کنم...چیزایی اونجا...
-
لطفا به من دروغ بگویید...
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1392 12:32
لطفا به من دروغ بگویید.... از انسانیت حرف بزنید و صداقت را گوهر والای وجود انسان بنامید.... از محبت حرف بزنید و احساسات را لطافت روح بشر بخوانید..... از منطق حرف بزنید و عدالت را آرمانی ترین هدف انسان بدانید... ای همه دروغ گویان عالم.... زرنگی را نکوهیده بنامید و از سیاست بیزاری جویید.... دورویی را ننگ بنامید و منافق...
-
نازک آرای تن ساق گلی...........
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 12:56
یه چیزهایی مدتیه که وسوسه ام می کنه بنویسم...اما اخبار خاله زنکی نمی ذاره!!! فعلا تصمیم گرفتم به حرف های خاله زنکی فکر نکنم...راجع بهش هم حرف نزم...به روی کسی هم نیارم که چی پشت سرم گفته...چون حرف زدن درباره اش هم گوینده رو مهم جلوه می ده و هم به بقیه شنونده ها اجازه می ده که اونهام نظر خودشون و ابراز کنن!!! پس این...
-
خاندان اون ها!
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 23:39
-
بازگشت به وطن
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1392 13:50
ســـــــــــــــــــــــــــلاممممم!!! من به آغوش وطن برگشتم با خودم هم برف آوردم خداروشکر سفر خوب بود...5 شب و 4 روز استامبول...شهر قشنگیه...واقعا قشنگ... 2 روز اول از صبح تا شب جاهای تاریخی و کاخ ها و موزه ها رو می رفتیم..عصر ساعت 5-6 بر می گشتیم هتل و یک ساعت می خوابیدیم . دوباره از 8-9 می رفتیم خیابون استقلال و گز...
-
کشور دوست و همسایه!!
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1392 08:39
با سلام به دوستانم با اجازه همگی بنده امروز دارم میرم به کشور برادر، دوست و همسایه برای ارائه پاره ای مطالب در یک کنفرانس! جمعه شب برمیگردم و سعی می کنم تا شنبه بیام اینجا سفرنامه بذارم! ساحل جان؛ نظرت رو امروز خوندم و فرصت نکردم جواب بدم. هرچند من صلاحیت مشاوره ندارم اما نظر شخصی خودم رو در اولین فرصت واست ایمیل می...
-
خاک بر سر هرچی هورمونه
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1392 12:41
-
خوابم یا بیدارم؟!!!!!!!!!!!!
دوشنبه 30 دیماه سال 1392 20:00
برنامه ی خواب من کاملا بستگی به اول میزان کارهام و دوم میزان خستگیم داره!!! من وقتی کارهام زیاده میزان خوابم نصف میشه...گاهی تا صبح یه کله بیدار می مونم بعد تا عصر می رم دانشگاه و بعد ساعت 6-7 عصر میام خونه و یه کله می خوابم تا صبح! وقتی هم خیلی خسته باشم هر ساعتی که برسم خونه 1-2 ساعت می خوابم..فرقی نمی کنه ساعت 7...
-
وقتی استاد هستم.....وقتی دانشجو هستم..!!
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 22:15
صبح، وقتی دانشجو هستم: یه استاد داریم، مشاور وزیر کشوره!!رئیس سازمان بوق هم می باشد و با حفظ سمت مدیرگروه هم هست و همچنین استاد مشاور بنده!!صبح ها بعد از نماز صبح میاد دانشگاه...ساعت 8 می ره اداره جات!!بعدالظهر هم ساعت 5 عصر میاد تا 7-8 شب می مونه... ...قیافه و هیکلش خیلی به " شرک " شبیه!!!درست مثه خود شرک...
-
این منم، دختری از دل پاییز رنگارنگ...
دوشنبه 23 دیماه سال 1392 21:13
اینم به دستور بنفشه خانم، ترسیم شکل با توضیحات: 1- من خوشحال ؛ بعدر از اینکه وبلاگ یواشکی نامه رو خوندم!! 2- من و کش و قوس؛ وقتی شب ها ساعت 2-3 اc پای کامپیوترم بلند می شم و می خوام برم بخوابم!! 3- بقیه اش حسش خوب نبود خودشم خوب نشد...می خواستم خودم و بکشم وقتی خونه خانواده همسر هستم..یکیش شده شبیه وقتی توی گلاب به...
-
چرا با من لجبازی می کنید؟!!!
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 00:00
هفته پیش، زادگاهم من : آقای برادرشوهر، فوق لیسانس و که گرفتین به سلامتی. ایشالا قصد ادامه تحصیل دارید؟ برادرشوهر: من؟؟نه!اصلا...کلا درس خوندن چیز مزخرفیه... پ.ن!: من و همسر هردو در حال تحصیلیم!! این هفته، تهران: مادرشوهر پشت تلفن: برادرشوهر آزمون دکتری دانشگاه آزاد هم ثبت نام کرده...با اون پسر عمه اش هم که مالزی هست...
-
آنهایی که رفتند "از ایران" و آنهایی که ماندند "در ایران"
جمعه 20 دیماه سال 1392 17:04
برای دایی عزیزم: آنهایی که "از ایران" رفته اند همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست میکنند تا تنهایی بخورند، فکر میکنند آنهایی که ماندهند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی میخورند و جمعشان جمع است و میگویند و میخندند. آنهایی که مانده اند "در ایران" همانطور که دارند یک غذای سر دستی...
-
من ، خالی از عاطفه و خشم......
چهارشنبه 18 دیماه سال 1392 15:02
دایی کوچیک من بعد از حدود 40 سال سه هفته اومد ایران........ فامیل و دید....ایران و دید...و آخرین حرفش دیشب توی فرودگاه بین اشک ها و آغوش ها این بود..: میرم، جمع می کنم...برمی گردم ایران دایی جان.... روزی که توی فیس.بو.ک اومدی و عکس ها رو دیدی و کامت دادی دایـــــــــــی جون، به همه نشون دادم و همه هیجان زده شدن و...
-
خاندان ما!
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 14:13
-
من آمــــــــــــــــده ام وای وای من آمـــــــــــــــــده ام!!
یکشنبه 15 دیماه سال 1392 14:05
من به آغوش وطن بازگشتممممممممممممممممممممممممممم!!اینجا هیچ آیکون مناسبی برای حال اکنونم ندارد...مسئولین سایت لطفا یه اسمایلی طراحی که رقص و پایکوبی در اندام تحتانی رو نشون بده واقعا دیگه احساس می کردم دارم خفه میشم!!!دلم می خواست سرم و توی اگزوز ماشین ها بکنم بو بکشم تا هوای وطن و یادم بندازه ...خوشا تهران و وضع بی...
-
تـــــــــــــــــــوبه کردم!!!!
یکشنبه 24 آذرماه سال 1392 00:31
با خونسردی توی اتاف نشسته پای درس و مشقش!!..میرم در اتاقش و با حرکت دست و سر و گردن بهش اشاره کردم که بیا پیشم بشین...بعد موبایل زدم روی اسپیکر(بلندگو).....اخبار مهمی بود از دیار گل و بلبل!!می خواستم با گوش های خودش بشنوه که از بحث های پیچ و تاب دار بعدی جلوگیری کنم! اخبار که تمام شد، پاشد و رفت توی اتاق....منم به حرف...
-
زحماتم بر باد...نه بر آب رفت:(
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 12:49
یه غرفه دانشگاهی...یه نگاه خریدارانه....2 سال انتظار....2سال دوستی....عشق...ازدواج! احساس روشنفکری خفه ام کرده بود و انقدر افکار مترقی از سرم تراوش می کرد و آقای همسر با لذت و چشم درخشان تایید می کرد که فکر می کردم عایــــــــــــــــــــا می توان از این خوشبخت تر بود؟؟!!! دوست عزیز و طفلکی من که با من در این احساسات...
-
پاچه گیری از نوع جوجه تیغی!!!!
چهارشنبه 20 آذرماه سال 1392 01:26
-
بدون شرح............
یکشنبه 17 آذرماه سال 1392 22:06
نکنید دوستان..... نکنید....این راهش نیست..... کار اشتباه، اشتباهه....اگر فرد در انجامش محق باشه هم اشتباهه.... کنجکاوی، لجبازی، دلخوری....هیچ دلیلی نفس عمل رو توجیه نمی کنه........... قهرم .................نکنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد........................
-
احساساتی ها خرن..........
جمعه 15 آذرماه سال 1392 18:15
نمی دونم این چه اخلاق مزخرفیه که وقتی استیصال و غم و توی چشم های یکی می بینم تمام خوب و بد اون آدم یادم میره... خیلی سریع می رم جلو و پیشنهاد کمک می دم...حتی اگه ازم کمک نخواسته باشن....همه فکرم میشه که چکار کنم از ناراحتی دربیاد.... توی 4سال اخیر بیشترین گله ها و دلخوری های من همیشه از او بوده.... هرجا سفره دلم و باز...