زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

سی سالگی- بازتعریف- دختری تحسین برانگیز؛ همسری اضطراب انگیز

بالاخره تمام شد...

احساس کسی رو دارم که از یه سف ی ر سخت برگشته..یه سقر پر از ماجراهای خوشایند و ناخوشایند...

" تراپی" به نظرم مهمترین نیاز هر زندگی زنا شویی مدرن هست...اصلن باید به جای مهریه و شیربها و این چیزا برای زوج هایی که زندگیشون و بر پایه اندیشه های مدرن شروع می کنن، مثل دفترچه بیمه، دفترچه مشاوره با روانشناس تهیه کنن...هر زوج باید یه روانشناس خانواده داشته باشن که حداقل سالی یه بار برای چک اپ پیشش برن..تو زندگی های سنتی کار مشاور رو این بزرگتر و اون بزرگتر می کردن...اما برای زندگی هایی که اساسش با تفکرات سنتی متفاوته نمیشه از توصیه ی ادم های سنتی استفاده کرد..

چندین هفته بود که گیج بودم...درواقع چند ماه بود که گیج بودم و چند هفته بود که عمیقا احساس شکست می کردم...احساس می کردم بازی خوردن و در حقم زرنگی شده...اینقدر موضوع بارز بود که مادر و خواهرم هم متوجه شدن..با هرکدوم صحبت می کردم و توضیح میدادم بعد از چند مثال و توضیح احساسم کم کم باهام همدردی می کردن و در عین حال که همه حق و به من نمیدادن اما اون ها هم موافق بودن که در برابر همه حمایت ها و تلاش های من همسرم واکنش مناسبی نشون نداده و من برای ناراحتی حق دارم اما هیچو کدوم در تصمیم گیری بعد از این راه حلی برام نداشتن...خودمم برای اولین بار راهکاری نداشتم...اما امروز بعد از چندین جلسه مشاوره..دوباره تونستم خودم و پیدا کنم...

 

ادامه مطلب ...

سی سالگی-بازتعریف- برون گرایی

توی تخت خوابیده بودم و با خودم کلنجار می رفتم...دلخور بودم و نمی دونستم بهش بگم یا نه..اس ام زدم . گفتم...چندتا خنده فرستاد و بعد گفت چقدر خوبه که ناراحتی هات و به زبون میاری...روزهای بعدش و سال های بعدش هم بارها و بارها بهم گفته بود...گفته بود اینکه درباره چیزی ناراحت میشم فورا راجع بهش حرف می زنم و اینکه از دغدغه های و مشکلاتم صحبت می کنم و  کلن اینکه همیشه همه چیزم شفاف و سر راسته رو خیلی دوست داره و تحسین م یکنه....

  ادامه مطلب ...