زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است (بخش آخر)

توی این پست می خوام از همه آنچه که گفتم جمع بندی کنم و موضع خودم رو نسبت به این مساله بیان کنم:


بر اساس آنچه که گفتم، ایده اولیه فکر کردن به این موضوع از خواندن وبلاگ "هم و ازواجهم" شروع شد و احساس نیاز به نوشتن درباره آن از خواندن وبلاگ "بانوهستم، زن سوم".


زنان و دخترانی که به عنوان زن دوم وارد زندگی یک مرد متاهل می شن، اگر قبل از رابطه نمی دانستن مرد متاهل هست و بعد از رابطه و یا ازدواج فهمیدن و الان در گیر و دار به هم زدن یا نگه داشتن رابطشون هستن، اساسا در بحث هایی که من تاحالا نوشتم نمی گنجند!!


اما آنچه در این مجموعه "زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است" نوشتم، درباره همجنسانی بود که با اطلاع از متاهل بودن مرد به هر دلیل یا تحت هرنوع شرایطی، به زندگی آنها وارد می شوند:


من از تمام دوستانم که به حق، از دیدن این افراد حتی در یک جامعه مجازی متعجب و یا مثل من وحشت زده می شوند می خواهم، بدون پیش قضاوت این متن را تا انتها بخوانند و بعد موضع خودشون رو مشخص کنند:


آیا هیچ زنی در دنیا هست که ادعا کند ترجیح می دهد زن دوم باشد؟؟

 آیا هیچ زنی سالمی می تواند ادعا کند از اینکه برای اثبات جایگاهش و نیازش مجبور است بجنگد لذت می برد؟؟

آیا هیچ زنی از اینکه مورد لعن و نفرین و توهین هم نوعان خودش قرار بگیرد خوشحال می شود؟؟


پس چرا آگاهانه دست به عملی می زنند که حتی اگر یقین داشته باشند آینده روشن و درخشانی در انتظارشان است!! می دانند که راه بسیار سخت و پر پیج و خمی در پیش رو دارند؟؟؟؟؟ راهی پر از نفرین و تحقیر و تقلاء و گریه های شبانه و رازو نیاز های روزانه...


بر اساس این وبلاگ های زن دومی که من خواندم،زنان دوم به طور کلی دو دسته هستن:


دسته اول، کسانی که قبلا یک زندگی دو نفره رو تجربه نکردن و حاضر به پذیرش این جایگاه  میشن و اکثرا دلیلشون "عاشق" شدنه!! اینکه در بین این افراد حتی کسانی (مانند پری) پیدا میشن که بنا به تصور خودشون، اعتقادات مذهبی قوی دارن منو خیلی متعجب کرد!! این چه نوع اعتقاداتی هست که حتی دست درازی نکردن به منافع دیگران که از اصول اولیه اخلاق هست رو هم نتونسته به اونها یاد بده.(البته متاسفانه این دوستان اینقدر زن رو حقیر می دونن که معتقدن مردها همیشه آزادان و متعلق به کسی نیستن مگر خودشون نخواهند)

کنار اومدن با این افراد برای من هم خیلی سخت بود....خیلی سخته که از نگاه های عاشقانشون با یه مرد متاهل می نویسن و میگن دست خودشون نبوده بلکه " به هم گره خوردن!!"


بدون تردید آنها در این پیشامد مقصرن، اما تنها مقصر نیستند....آن مرد متاهلی که به این نگاه ها پاسخ می ده دو برابر یا حتی 10 برابر این زنان مقصره...این زنان به شخص دیگری تعهد ندارند، درکی از مسئولیت ها و تعهدهای یک زندگی متاهلی ندارند، بچه ندارند و به خاطر تربیت های ناصحیح و شرایط نادرست جامعه و نیاز به تجربه رابطه عاشقانه و هزاران نیاز دیگه(تنهایی، مالی،...) چشمشون رو به روی همنوع خودشون می بندند و فقط استدلال می کنن که " مرد عاشق ما بود...نیمه گمشده ما بود...دیرتر رسیدم و دوم شدم.....عشق اول زن دوم بود...." . اما اون مرد متاهلی که به زن دیگری قول زندگی ایده الال و به فرزندانش قول خوشبختی داده با چه رویی به این نگاه های گناه آلود پاسخ میده؟؟؟ 

اینکه زنم سرده...منو نمی فهمه...زورکی بوده...چاقه...زشته....اصلا شبیه شتره، کرگدنه...هرچی؛ تو که آدمی، تو که می فهمی، تو که عاقلی..تنها راهی که به ذهنت می رسه خیانتههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من قربون اون زن زشت و شتر و کرگدنت می رم که هرچقدر هم سیمای نامناسبی داشته باشه اما روحش آدمه. حیوون نیست که موقع جفت گیری فقط به یه چیز فکر کنه!!

ا

همانطور که قبلا گفتم هیچ یک از این دلایل به معنی توجیه عمل انجام شده نیست، فقط توضیحی بر اون هست. 



دسته دوم، زنانی هستند که قبلا ازدواج کردن، جدا شدن یا همسرشون فوت شده(خدا رحمتشون کنه!). هرچقدر من به زنان دسته اول دید تند و انتقادی دارم، نسبت به دسته دوم آرام تر و دلسوزترم.

در جامعه ما عنوان "مطلقه" یا "بیوه" اگر معادل جزام و طاعون نباشه، کمتر از اون نیست.....زنانی که این عناوین رو دارند-به جزء عده ای استثناء که خانواده هایی فهمیده و حمایت کننده دارند- مخصوصا اگر در دوره های سنی بالاتر از 30 سال باشند، شانس خودشون رو برای خوشبختی تمام شده می بینند. همه جامعه هم تصور می کنن این زنان یا باید تا آخر عمر تنها بمونن یا شخصی با شرایطی مشابه از بین آقایان حاضر به ازدواج با آنها بشه...اما همه ما می دونیم که مردان مطلقه یا بیوه!  مخصوصا اگر تمکن مالی داشته باشند، برای ازدواج مجدد باز هم تمایل به دختران ازدواج نکرده و حتی کم سن و سال دارند


اگر پذیرش زن دوم شدن از طرف زن های دسته اول ناشی از خلاء عاطفی یا جذابیت تمکن مالی مردان متاهل باشد،پذیرش این جایگاه توسط زنان دسته دوم بسیار جای تامل داره.


اینکه این زنان خصوصا اگر استقلال مالی نداشته باشند و خدایی ناکرده فرزند یا فرزندانی هم داشته باشند، نیاز به حمایت مالی دارند. اگر هم استقلال مالی داشته باشند، حتی برای اجاره یک خانه هم مشکل خواهند داشت...حتی توی همین تهران بزرگ و بی در و پیکر هم خیلی ها به زنان تنها خانه اجاره نمی دن....خیلی از همسایه ها چه زن و چه مرد وقتی بفهمند تو یه زن تنها هستی جور دیگه ای بهت نگاه می کنن....حتی توی محل کار وقتی بدونن مطلقه یا بیوه ای مثل آقای رئیس حسنابانو واست شوهر پیدا می کنن


هدفم این نیست که بگم این زن ها حق دارن حالا که دوران خوبی رو تجربه نمی کنن، برای یه زن دیگه هم زندگی رو زهر کنن...منظور من اینه که برای همچین زنانی جامعه ی ما هیچ راهکاری نداره...


دوستای عزیزم، همه ی انسان ها کامل و بی عیب و نقص نیستن...همه ی آدم ها به یک اندازه مقاوم نیستن...به یه اندازه باهوش و زرنگ نیستن...همه ی ما گاهی اشتباه می کنیم...میشکنیم..فریب می خوریم...


راه برخورد با این آدم ها سرزنش نیست...شماتت نیست...راهش کمکه..


من و شما وقتی این زن ها رو توی محیط کار یا همسایه مون میبینیم پشت سرشون حرف نزنیم...

زیرچشمی نگاهشون نکنیم....

شبیه جزامی ها باهاشون رفتار نکنیم...

اگه توی دنیای مجازی اومدن و سفره دلشون و باز کردن و از لذت ها و غم هاشون می نویسن اینقدر بهشون سرکوفت نزنینم...

هرچی بیشتر دلشون و بشکنیم و بیشتر بهشون نشون بدیم چقدر از جمع ما طرد شده هستن، اونها ناچارا بیشتر راه های اشتباه رو می رن....اگه راه اشتباهی رفتن، بیشتر بهش چنگ می زنن...بیشتر برای از دست ندادن همون حمایت نصفه و نیمه اون مرد تلاش می کنن...(پستی که با عنوان گربه گیر افتاده کنج دیوار نوشتم دقیقا درباره همین موضوع صدق می کنه!)


دوستای عزیزم در وبلاگ بانو...اینکه از دفاع حق به جانب حسنابانو و مانند از کار غلطی که انجام دادن ناراحت میشین رو کاملا درک می کنم..اینکه تناقض های صحبت هاش رو بیرون میارین و می نویسین، نشون دهنده ی اینه که هوش و نکته سنجی شما از حسنا بیشتره و اینکه این همه زمان واسه پیدا کردن این تناقض ها می گذارید، نشاندهنده اهمیتی هست که به موضوع می دین..اما توهین، استهزاء و سرزنش چیزی جدا از پرداختن به موضوع ازدواج دوم و انتقاد کردن از زنان دوم هست


توی یه دنیای مجازی همه حق نوشتن دارن، همانطور که همه حق نقد کردن دارن....نخواهیم از زن های دوم یا سوم یا هر زنی در هر شرایطی که دغدغه هاش رو ننویسن...نوشتن آزادانه و نقد آزادانه اون نوشته ها، ایده الال ترین شرایطی هست که یه جامعه می تونه داشته باشه...بذارین این شرایط ایده لال رو حداقل توی دنیای مجازی داشته باشیم...


باور کنید خوندن مشکلات این دوستان در کنار نقدهای بی غرض، بسیار بیشتر از نصایح من و شما برای کسانی که در تردید انتخاب این راه هستن عبرت آموزه...


اگه حسنا و سایر زن های دوم از مشکلاتشون، از آنچه که باعث شده اون ها این راه رو انتخاب کنن و از مشکلاتی که با انتخاب این راه واسشون پیش اومده بنویسن، حتی اگر در کنارش از لذت های لحظه ای شون هم تعریف کنن، بازم اون حباب همیشه سوگلی بودن و در خوشی بودن زنان دوم شکسته میشه...


حسنا و امثال حسنا، نوشتن و یا ننوشتن شون، تاثیری در راهی که انتخاب کردن نمی ذاره بلکه این واکنش های ما هست که باعث میشه نوشته هاشون رو از واقعیت دورتر و دورتر کنن و اونوقت دیگه چیزهایی که می نویسن فقط قسمت خوبی و خوشی ماجراست...(به خدا بانو جان،  وبلاگ حسنا هرچقدر هم پر خواننده بود تو و همسران اول خواننده هاش رو حتی از سر کنجکاوی هم شده چندبرابر کردین!!نمونه اش من!!!!)


اما اگر یکی از این مردان نامرد دوزنه اومد و وبلاگ زد من حاضرم کفن پوش پیشایش گروه بانو و شرکاء!! حرکت کنم!



 ودر پایان سخنی برای زنان دوم


همه تون می دونید که راهی که انتخاب کردین راه صحیحی نیست...

همه ما هم می دونیم که همه شما این راه رو از سر سیری و بیکاری و برای تفنن انتخاب نکردین.....


اگر شرایط و جامعه و زندگی با شما خوب تا نکرده و شما خودتون رو قربانی اونها می دونین، از دید من، همسر اول اون مرد نامرد شما، تنها و تنها قربانی این ماجرا هست که شما و اون آقا آگاهانه قربانیش کردین. 


پس تا هر زمان که نقش یه قربانی رو بازی می کنید...انواع و اقسام دلایل مذهبی و فقهی و عشقی و جن.سی برای موجه نشون دادن کارتون میارین...زنانی مثل من رو بیشتر و بیشتر به انتقاد وا می دارین...اینکه انتظار دارین شرایط شما رو برای انتخاب این راه درک کنیم از دید من هم ممکنه و هم قابل بحث، اما اینکه انتظار دارید این شرایط رو مقبول جلوه بدین یا ما بپذیریم راه دیگه ای نداشتین...پذیرشش برای من که تا امروز غیرممکن بوده..

مطمئنم همه شما راه های دیگه ای داشتین و دارین اما ساده ترین یا پر درآمدترین! یا احساسی ترینش رو انتخاب کردین. 


من از اینکه نوشتهاتون رو بخونم خوشحال می شم و لطفا شما هم با خوندن نقدهای من حداقل کمی فکر کنید.


بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

گاه زخمی که به پا داشته ام

زیر و بم های زمین را به من آموخته است

در نبندیم به روی سخن زنده ی تقدیر که از پشت چپرهای صدا می شنویم

...

پرده را برداریم

بگذاریم که احساس هوایی بخورد

بگذاریم که بلوغ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند

بگذاریم که تنهایی، آواز بخواند

چیز بنویسد

به خیابان برود


زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است 4

زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است 3

زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است 2

زن دوم از آنچه در آیینه می بینید به شما نزدیکتر است 1



نظرات 6 + ارسال نظر
داستان قصه رمان عاشقانه سه‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ب.ظ http://way.blogfa.com

تویی آن غرقه به خونی، که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا، تو حسین خون خدایی
سرت از پیکر پاکت، که لب تشنه بریده
بدنت را که به خاک، سیه ای کشته کشیده
به لب آب روان کشته ی لب تشنه که دیده
چه بود جرم و گناهت که مرمل به دم ایی

تن عریان تو خونین، به زمین در بر زینب
شده درلوج خون، غرقه مه عنبر زینب
نبود بی تو دگر تاب و توان یاور زینب
چه کند خواهر افسرده به هنگام جدایی

به برت خفته به خون قاسم و عبدالله و جعفر
به دم تیغ جفا کشته تو دیدی علی اکبر
نه سلاح ماند، نه علم مانده، نه عباس دلاور
همه یاران تو در کربلا گشته فدایی

نه سری در بدن تو که ببوسم سر و رویت
نه تو را نای و گلویی که زنم بوسه گلویت
نه گلابی که بشویم بدن غالیه بویت
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی
نه لباسی زتو برجا نه سلاحی نه عبایی

تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی
تویی آن غرقه به خونی که بزرگ شهدایی
تو عزیز دل زهرا تو حسین خون خدایی


ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان را بر شما و تمام شیعیان جهان تسلیت عرض میکنم

شعر زیبایی بود
ولی ربطی به پست من نداشت
به هر حال ممنون

حدیث چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام عسل جان
جانا سخن از زبان ما می گویی
خوشحالم که کسانی که عقیدشون شبیه ما است نیز دست به قلم شدند مخالفت با چندهمسری در عین حفظ ادب و نزاکت
خیلی قشنگ و جامع و جذاب بحث کردی، چیزی که جاش خالیه تو این دنیای مجازی، تو این مدت از یک طرف دروغ به خورد مردم میدهند و از سمت دیگر تمسخر و استهزا و لوده گری
واقعا دستت رو به گرمی میفشارم که حق مطلب را به بهترین شکل ممکن ادا کردی، چقدر خوبه که طرفداران وب حسنا و بانو بفهمند بقیه نه ابلهند و خرفت که حرفهای حسنا را باور کنند و نه بیکار و خاله زنک، که وقتشون رو تو کامنتدونیه بانو تلف کنند.همه دنبال یک راه عقلانی و اخلاقی برای مخالفت هستند، هیچ انسان آزاده ای رای به دزدی نمیده، چه از کامنتدانی وب سوگند، چه از وب نفس، چه از وب هرکسی، اگر به حریم خصوصی اعتقاد داریم، اینو نباید بطور تئوری بر سر حسنا و بقیه دومی ها کوباند باید بطور عملی از خودمان شروع کنیم. چنین افرادی چطور میتونند از حریم خانواده دفاع کنند وقتی حرمت یه فضای مجازی رو رعایت نمیکنند.
در مورد پری و حسنا خیلی شفاف گفتنی ها را گفتید و هرکس که یکبار گذرش به این وبلاگها افتاده باشد متوجه دستاویز قرار دادن دین بطور زشت و ناپسند توسط پری و تناقض گویی های حسنا شده اما باید باور کرد که خیلی ها دنبال شنیدن دروغ هستند و نمی شود این مرض را درمان کرد.از سوی دیگر در مورد عنوان وب پری باید خدمتتون عرض کنم که اون آیه هیچ اشاره ای به چند همسری نداره، یک جمله خبری ساده درباره مردان و زنان است که در هر دو مورد از ضمیر جمع استفاده شده اما اون آدم دنبال توهمات خودشه.

دوست عزیزم حدیث جان
( و همه دوستای دیگرم که نطراتی مثل حدیث نوشتین و خواستین خصوصی بمونه)
خوشحالم که هم عقیده ها و دوستان خوبی مثل شما دارم و ممنونم از اینکه با من دست دوستی میدین! آیکون دست به گرمی فشردن!!
با تمام بخش های نظرتون موافقم و بسی حظ بردم از پیدا کردن دوستی چنین همفکر! بجز یه بخش:
لازمه آزادی در دنیای مجازی هم وجود وبلاگ حسنابانو هست و هم وبلاگ بانو...هم حسنا می تونه هرچه دوست داره و به هر شکلی از زندگیش بنویسه و هم بانو و هم من...من نه معتقدم حسنابانو دروغگو ی محضه و نه معتقدم بانو خاله زنکه!! حتی پری هم از نظر من دیو دوسر نیست!! ...اما اینکه صحبت هایی می کنن که نیاز به نقد داره..هم موافقم و هم " به طور عملی از خودم شروع کردم!!"
"اگر به حریم خصوصی اعتقاد داریم، اینو نباید بطور تئوری بر سر حسنا و بقیه دومی ها کوباند باید بطور عملی از خودمان شروع کنیم."(این جمله رو چند بار خوندم و بسی مشعوف شدم!!)
بازم ممنونم از اظهار نظر گرمتون!

یه چیزی یادم رفت...درمورد آیه "هم و ازواجهم"...برداشت شما از من درست تره..اگر "هم" به معنی مردان باشه پس "ازواجهم" هم به معنی زنان آن مردان هست نه به معنی "زنان آن مرد"!! که در این صورت باید می شد "هو و ازواجه و"!!!! مرسی از نکته سنجیتون...با اجازه در متن اصلاح می کنم!!گل:

** چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ

باهاتون موافقم ولی واقعا زنی که پاتوی زندگی یکی میگذاره( اوناییشون که بهترن صیغه میشند یا یواشکی عقد دائم میشند وگرنه اینقدر زن تو جامعه هست که بدون صیغه محرمیت هووی ما میشند واین همش تقصیر مردهای تنوع طلب ماست )با این حرفها تلنگری بهشون زده نمیشه انگار هم گوشهاشون بسته است هم چشمهاشون مگر اینکه مشابه این اتفاق برای خودشون بیفته وبا این گفته هاتون درمورد وبلاگ بانو هم موافقم بدو بیراه گفتن زنهای دوم رو درست نمیکنه اگه همین حسنا بانو دوست نزدیک یا خواهر یا حالا اشنای نزدیکشون باشه همینطوری باهاش برخورد میکنند نه این دنیای مجازیه که اینطوریه وگرنه راهش نمک به زخم اونها ژاشیدن نیست مسلم هست کسی که برای دردو دل میاد تو دنیای مجازی تمام حقیقت رو نمیگفت اگه میگفت که زودتر از اینها خانواده اش متوجه میشدند اون بیچاره برای دردو دل میاد واین رو باید درک کرد به اندازه کافی چوب خدا براشون بیصدا تلافی کارهاشون رو که ندانسته یا دانسته انجام دادند درمیاره ما که خدا نیستیم که بخواهیم محاکمش کنیم ولی اگه وبی درمورد این مردها زده بشه منم همه جوره باهاشون همکاری میکنم

سلام دوست بی نامم!!

بزرگی میگه اگر می خوای یه نفر رو به بدترین و زشت ترین کارها واداری، امید رو ازش بگیر!! بقیه اش رو خودش انجام میده!!
هدف من اصلا تلنگر زدن به زنان دوم نبود..به خودمون بود...من فقط خواستم بگم طرد کردن این زن ها حتی در دنیای مجازی فقط و فقط باعث میشه بیشتر و بیشتر در انجام یا ادامه عملشون پافشاری کنند.. همانطور که گفتین..نمک به زخم نپاشیم..ممونم که درک می کنید

مرسی که واسه وب مردهای دوزنه حاضر به همکاری شدی!!! کم کم مثل دکتر کپی میگیم هرکس توی تیممون هست عکس هاشو بفرسته تا نمایش بدیم!!آیکون بغل!

ziba kordestani چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 02:30 ب.ظ http://bivafaii.persianblog.ir/

سلام عسل جان
ممنون از مطلبت عزیزم.
ولی یک چیزی که شما راجع بهش اشاره ای که نکردید و خیلی مهمه
اینه که اکثر این زنان اگر حتی به عنوان زن دوم وارد یک زندگی میشن . نمیان که زن دوم بمونند!! میان که زن اول رو بیرون کنند و خودشون رو جایگزین کنند.
به قول شما هیچکس دوست نداره دوم بشه. اینها با حماقت تمام حرفای مردی رو که دروغهایی از زن اول میگه برای اینکه بتونه از زن دیگری کام بگیره. و برای خودشون خیلبافی میکنند.بعد از مدتی این زنان میفهمند که اینطوریام نیست. مرد نا مردشون زن اول رو هم دوست داره. به این راحتی دست ازش برنمیداره.
به عبارتی دیگر این نامرد یک جورایی به اونها هم خیانت میکنه.
اکثر این نامردان اصلا منکر رابطه با زن اولشون میشن و زندگیشون رو جهنم نشون میدن.
من نمیدونم چرا شما زنان مطلقه رو یک جورایی توجیه میکنید؟ دزد همیشه یک دزده! جتی اگه آدمی فقیر هم باشه دلیل نمیشه دزدی کنه و اگر دزدی بکنه جرمش بخشیده نمیشه به دلیل اینکه فقیره یا محتاج بوده.
وقتی میخوای زن دوم باشی باید روی خیلی از اخلاقیات پا بگذاری تا بتونی اینکارو بکنی.
خلاصه کلام من اینه که این زنان نمیان که دوم بشن! میان که زندگی یکی دیگه رو بدزدن و اول باشن.
گاهی موفق میشن و کاهی هم زورشون نمیرسه مجبورند از اون زندگی برند و یا زن دوم میشن تا شاید روزی بتونند کارشون رو تکمیل کنند.

سلام زیبا جان
حرفهات رو هم می فهمم و هم تصدیق می کنم..
بهش فکر نکردم.....شاید چون من از دور این مسائل رو می بینم و تو متاسفانه درون این مسائل بودی...
فکر می کنم و پست می نویسم...قول میدم

اممممممممم پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:30 ق.ظ

سلام عسل
من تا حدودی باهات موافقم. اما لازمه بدونی که دسته سومی هم توی زنان دوم وجود داره و نمونه اش هم توی کامنت گذاران بانوی سوم هست. دخترایی که معلوم نیست زیر چه بته ای به عمل اومدن که میان و میگن ما بخاطر هیجان اینطور روابط واردش میشیم. من همون موقعی که این کامنت رو خوندم آرزو کردم روزی که با عشق و امید و هزاران آرزو ازدواج کردن با کسیکه دوستش دارن یک نفر دیگه برای هیجان بیاد و سایه اش رو بندازه روی زندگیشون تا یاد کارا و حرفای الانشون بیفتن و آدم بشن و کـــــــــــــــــــاملاً درک کنن این شرایط رو.

سلام
آره متاسفانه دیدم...
اما نوشته های من راجع به آدم هایی بود که از نظر روانی سالم هستن

شهربانو دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 09:24 ب.ظ

سلام لطفا نظر من را بدون اسم طرف بنویس

سلام
عزیزم نظر ها برای من قابل ادیت نیست...من اسم و حذف می کنم همین جا نظرت و می ذارم:
سلام من یک زن دوم می شناسم که اومد تو زندگی دوستم ، اسمش ...........که تو دوران عقد زن اول با مرده ازدواج می کنه زن دوم به زن اول می گفت من دوستش داشتم ،اصلا هم مشکل مالی نداشت خیر سرش تو دانشکده اخلاق پزشکی کار می کرد خودش را کشت تا زن اول را دک کنه چون فهمیده بود مرده ، زن اول را دوست داره و زن اول خیلی با شخصیت و خانمه و اصلا از اول هم همه می دونستند از سر مرده خیلی زیاده و زن دوم هم هرچی باشه زن دومه و منفور جامعه و اخلاق ،خلاصه زن اول جدا شد ولی نفرینش به راهه می گه هردوتاشون باید طعم خیانت و پستی را بچشند ،یعنی خودشون مبتلا بشوند،من نظرم اینکه اصلا عشقی بین این مرد و زن دوم نبود مرده بی وفا و نامرد بود از اونطرف هم زن دوم داشت می ترشید گفت حداقل با این مرده از ترشیدگی در می یاد ولی خب یک نوع حقارت و پستی و بی شخصیتی تو وجود اینجور آدم ها هست هم مردش هم زنش خودشون هم از همه بیشتر این را حسش می کنند و همه هم نفرین شده اند و می دونند دیر یا زود اثر نفرین سراغشون می یاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد