زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

باززنده سازی!!

سلام به همه دوستان

تا حالا فکر نمی کردم چه لذت بخش می تونه باشه وقتی بیای کرکره اینجا رو بالا بکشی ببینی کسانی هستن که منتظر برگشتنت بودن!!!

ازتون ممنونم!!دیدن پیغام هاتون خصوصی و عمومیتون بسیار دلچسب بود!

  

سفر خیلی بهتر از اونی بود که تصور میکردم...هوا عااااالی!!مثه بهار!! یا بهتر بگم هوا کاملا دونفره بود!!!به مامانم هم خوش گذشت فکر کنم...تو سفر برای اولین بار واقعا باور کردم که مامانم چقدر توانش کم شده...دلم نمی خواد بگم پیر شده

این مدت من همش 2-3 روز می رفتم زادگاه و میومدم حس نمی کردم که واقعا سنش بالا رفته دیگه مثل قبل پر توان و پر جنب و جوش نیست.......تو فکرم که حتما زودتر سفرهای دیگه ببرمش تا همه جاهایی که همیشه دوست داشت ببیننه رو بیبینه...امیدوارم


اوضاع تو خانواده همسرم بسیار اشفته است...مادرشوهرم به شدت تمایل داره که همهچیز مثل روز اول بشه..پدر شوهرم تا وقتی کسی چیزی ازش نخواسته کاری با ماجرا نداره...اما برادرشوهر...عین پاندول نوسان میکنه...یه روز میگه می خوام، یه روز میگه نمی خوام...یه روز میگه می خوام برم دنبال زندگی خودم، یه روز میگه همه زن ها مثل هم هستن و همین خوبه....

اینجا فقط من و شوهرم بالا و پایین می پریم که بابا آخه این چه وضعیه..

.....................................................................................


امروز جلسه دیدار نخبگان با ریاست جمهوریه...صبح که شوهرم و  جلوی سالن اجلاس سران پیاده کردم، وقتی داشت از ماشین دور می شد، یه لحظه حس مادری رو داشتم که پسرش و جلوی مدرسه اش پیاده کرده!!!


واقعا نیم دونم چرا...نمی دونم چی شده...ولی به طرز عجیبی احساس تنهایی می کنم و به طرز  عجیبتری از این تنهایی لذت می برم!!!امروز...تنهام...موبایلم و خاموش کردم...تلفن خونه رو کشیدم...از اعماق وجودم از صدای بارون لذت می برم و دعا می کنم همسرم چندتا از دوستاش و تو جلسه ببینه و تا 9 شب تو مراسم بمونه....


اون روز تو کارواش، اون لحظه ای که شیر اب پرفشار و گرفت رو لاستیک های ماشین و اون همه شن و ماسه و آشغال از لابه لای عاج های لاستیک ماشین بیرون ریخت و بعد لاستیک تمیز شد و برق می زد؛ داشتم فکر می کردم کاش همچین دستگاهی واسه اون بافت های پیچیده و تاخورده مغزم وجود داشت!!!یه شیلنگ و از توی گوش هدایت می کردن تو مغز که با تزریق فشاری یه ماده ی بی خطر، هرچی فکر و درگیری و کشمکش ذهنی داری و می شست و می برد!!!بعدم دکمه ری ست و می زدن و ویندوز مغزت از اول بوت میشد!!!

.......................................................................................

آخ که چقدر دیدن این هوای تاریک ابری و پنجره ی باز رو به دخت های نیمه سبز و نیمه زرد خیابون و صدای خوردن بارون روی برگ هاشون من و تو خلسه می بره....خدایا!!میشه امروز یه کمی طولانی تر بشه؟؟!!!

......................................................................................

عایا انجام فعلی که محاسن بسیار لذت بخش و قطعی زیادی در لحظه و دارد ولی مضرات احتمالی در دراز مدت؛ مجاز است؟!!مباح است؟؟مشروع است؟؟مکروه است؟؟عایا چرا؟عایا چگونه؟!!

نظرات 5 + ارسال نظر
بنفشه سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:34 ب.ظ

تو خجاااااااااااااااااااااااااااااااااالت نمیکشی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
معلومه چیکااااااااااااااااااااااااااااااار میکنی؟!!!!!!!!!!!!!!!!
معلومه کجاااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی؟!!!
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان؟!
هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان؟!!!!
دیگه اســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم منو نمیـــــــــــــــــــــــــــــــاری! صــــــــــــــــــــــــــــدا نشنوم! برو نبینــــــــــــــــــــــــــــــمت!







بنفشه سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 04:01 ب.ظ

نبینـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمت!

پدرام پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:28 ق.ظ

به به سلام خانم دکتر مسافر
خوشحالم سفر بهتون خوش گذشته
آدم اون لحظه ایی که متوجه میشه مادرش پیر شده یه غم عجیبی تو دلش میشینه یه عجز و ناتوانی عجیب، از اینکه نمیتونه کاری برای مامانش انجام بده
در هر صورت خدا انشاا... به همه مادرها سلامتی و طول عمر بده از جمله مادرگرامی شما
از اون دستگاه های مغزشوری اگه پیدا کردی من رو هم بی خبر نگذاریدثواب داره به خدا

سلام پدرام جان
آره واقعا همینطوره

دستگاه مغزشوری اسن خوبیه!!!پیگیری میکنم بهت خبر می دم

روژین شنبه 3 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:06 ق.ظ http://rojinworld.persianblog.ir/

همیشه به گردش و سفر
واسه ما هایی که یکی دو روزه میریم فقط به مامان بابامو سر میزنیم بعد چن وقت گذر زمان رو متوجه نمیشیم.
خدا همه ی پدر و مادرا رو حفظ کنه.
موضوع برادر شوهر هم

مرسی دوستم لطف داری

آره...دقیقا همین طوره...الهی آمین

اوه ه ه ه ه ...امیدوارم

پدرام جمعه 23 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ب.ظ

اوه اوه یک خانم دکتر عصبانی
نظرات اونجا رو بستی، اینجا که بازه
چرا اینقدر عصبانی و خشن

آهان راستی، سلام
رضا کیانیان تو یک مصاحبه ایی در خصوص مسائل و مشکلاتی که از سوی طرفداران یک بازیگر برای زندگی شخصی این افراد پیش میاد گفت: وقتی یکنفر به عنوان یک هنرمند خودش رو در ویترین دید مردم قرار میده باید این مشکلات رو هم بپذیره.
شما هم با وبلاگت تقریبا همین کار رو کردی، پس زیاد ناراحت نشو، کامنت ها رو پاک کن و سعی نکن جواب بدی، خودشون خسته میشن میرن سراغ زندگیشون
به قول یه بنده خدایی:
ریلکس، ریلکس ریلکس تر

سلام دوست همیشه در صحنه!!!
کامن ها من و ناراحت نمی کنه...فکرم و مشغول می کنه...باعث میشه درگیری ذهنی جدید پیدا کنم و این جزام مغزی ولم نمی کنه...این درگیری ذهنی اذیتم می کنه نه متن کامنت ها!
من واسه همین فیلم کم و گزیده می بینم...هر فیلمی ذهن من و تا مدتها درگیر می کنه و از بقیه کارام باز می مونم!!بیماریه دیگه!!!دعا کن شفا بگیرم...

اما در مورد حرف آقای کیانیان....اجازه بدین هم مخالف باشم و هم موافق!! اگه فرصت کردم می نویسم راجع بهش..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد