زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

اعترافات: شخصیت دوقطبی 2

من به یقین رسیدم که یه چیزیم شده...یعنی الان اینقدر خوشحال و آسوده و مطمئنم از تصمیم گیری هام که می خواستم پست قبلی رو پاک کنم!!!!!!!!!عایا باور می کنید؟؟!!عایا من نیاز به بستری دارم؟؟!عایا امیدی برای بهبود می باشد؟نمی باشد؟!!

 
 چقـــــــــــــــــــــــدر حالم به هم خورد حرف های دیشبم و که خوندم...یعنی واقعا به قول حافظ در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست!!!!

  

یعنی اگه الان عسل دیشبی الان اینجا بود همچین با پشت دست می زدم تو دهنش که تا یک هفته نتونه حرف بزنه!!!!آخه دختر دیوونه بشین زندگیت و بکن چیکار داری کی به کی چی میگه و چی صداش می کنه و چقدر پول می ده یا نمی ده...اصلا نمی دونم این حرص و خشم چرا اینقدر توی من رشد کرده و داره اصلا از من یه آدم دیگه می سازه....


5-6 سال پیش یه شب از یه مهمونی که برگشتیم خونه، خواهرم بهم گفت: انگار زن دایی دیگه ازت دلخور نیست؟؟گفتم مگه دلخور بود؟؟!!خواهرم گفت یه ساله با تو سرسنگینه، نفهمیدی؟؟!!!!من چشم هام از حلقه در اومده بود!!!!به مامانم گفتم واقعا؟؟؟!!!مامانم خندید گفت من مطمئن بودم تو متوجه نمی شی...بعد رو کرد به خواهرم گفت: خداروشکر عسل خیلی همه چیز و راحت میگیره و اصلا تو کم و کیف آدم ها و حرف ها ریز نمیشه..همینکه خودش خوشحال باشه براش کافیه!!!!!!!خواهرمم هم کلی تیکه انداخت که آره بابا این عسل اصلا هیچ چیز و جدی نمیگیره و اینا!!بعد با داداشم که یکسال از من بزرگتره شروع کردن به مسخره کردن من!!داداشم میگفت من و عسل وقتی بچه بودیم با هم قهر می کردیم.بعد یهو کارتون شروع می شد عسل هیجان زده می یومد می گفت بیا فلان برنامه شروع شده!!اصلا یادش می رفت که من باهاش قهر بودم و با هم حرف نمی زدیم

حالا همچین آدمی باید بشینه با یه دختر نیم وجبی سر چیزهای هیچ و پوچ یک به دو کنه؟؟!!اصلا درسته؟؟؟اصلا انصافه؟!!برو خجالت بکش عسل دیشب!!!دیگه پیشم نیا


نه من و نه همسرم هیچکدوم اون رفاه دوران مجردی و زندگی تو خونه مامان و باباهامون و نداریم...شایدم همین زندگی تو یه سطح پایین تر و برامون سخت کرده...البته انگار بیشتر واسه من!!!من درکش می کنم که دوست داره روی پای خودش باشه، ولی فکر می کنم حمایت گرفتن هم اگه از راه صحیحش باشه و درست هدف گذاری بشه نه تنها ضرر نداره بلکه مفید هم هست..تو بحث ها علمی هم ما از نتایج سایر افراد استفاده می کنیم اما اگه از راه درستش نباشه اسمش میشه تقلب کردن یا کپی کردن و اگه با حفظ مراتب و احترام و قدردانی باشه، اسمش میشه پیشینه موضوع یا ادبیات نظری طرح...من می دونم که بیشتر مشکل رودبایسی هست که همسر من با خانواده اش داره و با امتناع از گرفتن حمایت خودش رو روحا ارضاء می کنه...ولی خوب بعضی وقت ها که اون شخصیت دیشبی میشم دیگه از این همه آدم خوبی بودن حوصله ام سر میره!!!!


پریروز به دخترخاله تلفن زدم احوال پرسی کنم، میگه از مامانت اینا چه خبر؟ رفتن دنبال خاله فرودگاه؟؟میگم: کدوم خاله؟؟؟مگه خاله ش. رفته زادگاه؟؟!!میگه : آره..نمی دونستی؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

دیروز زنگ زدم به مامانم میگم: چشمتون روشن، خواهرتون اومده پیشتون. میگه: آره دیگه چون پسرش رفته کانادا دلتنگ بود، گفتم بیاد یکم حال و هواش عوض بشه!!!میگم مگه پسرخاله رفته کانادا؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

امروز خواهرم زنگ زده، بعد از کلی اوردر می گم: جریان کانادا رفتم پسرخاله چیه که خاله به خاطرش اومده زادگاه؟؟میگه: از ماه پیش که از خانمش جدا شده بود فکر کرد یه همچین تغییری می تونه بهش کمک کنه زندگیشو دوباره بسازه!!میگم: مگه از خانمش جدا شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

..........................................................................................................من دیگه حرفی ندارم


پی نوشت: دوست خوبم ممنون از پیغامت.حتما باهات در تماس خواهم بود که شدیدا به نظرت احتیاج دارم

نظرات 5 + ارسال نظر
ارغوان دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:43 ب.ظ

خدایی هر چه از این اخبار دورتر باشی راحتتری.
مردم ناراحتی هاشون را بیشتر از خوشی هاشون بیرون می ریزند و هر چه در معرض این پرتاب ها نباشی بهتره.
شاد باشی

سلام دوستم
واقعا همینطوره که میگی!!!!

پدرام سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:44 ب.ظ

اینقد خودت رو وقف خانواده همسرجان کردی که خانواده و فامیل خودت رو فراموش کردی
هییییییی
نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار

من آمادگی کامل برای خوردن آب هویج رو دارم قرار هماهنگی از طرف شما بود

هییییییییی!!!دست رو دلم نذار که خوووونه

آب هویج که آمادگی نمی خواد، پول می خواد که نه تو داری نه مهندس یواشکی!!هروقت پول هاتونو جمع کردین بهم خبر بدین

بنفشه چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:55 ب.ظ

چرا انقدر از اخبار روز عقبی تو خواهررررررررررررررررررررررم!!!!
منم یه همچین مدل خاطره ای دارم یادم باشه بنویسم
!!!!
چقدر میخوای بهم بدی طرفدار تو بشم؟
گفتی دوقطبی یاد خرس و پنگوئن افتادم! ربطم ندارنا!
حالا از کی میخوای تصمیمتو عملی کنی که شوهرتو کمتر اذیت کنی؟ هوم؟
"پی نوشت: دوست خوبم ممنون از پیغامت.حتما باهات در تماس خواهم بود که شدیدا به نظرت احتیاج دارم" این کی میتونه باشه اونوقت! هااااااااااااااااااان!!!!! چرا منو دوس نداری؟!! چرا با من درتماس نمیشی!!! این کیه!!!! پس من چی! چرا از پیغامای من ممنون نشدی!!



کی می نویسی ؟؟!!زود تند سریع بنویس!
یه آب هویج کافیه؟!!
از همین الان دیگه می خوام باهاش حرف نزنم که ناراحت نشه

ج.پ.ن: هروقت تولد من یادت بود و اومدی تبریک گفتی از پیغامات ممنون میشم
راه افتاده تو وبلاگ های مردم تولد تبریک میگی؟!!!

بنفشه جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:46 ق.ظ

کوشی؟! مهمون داری؟!


از کجا فهمیدی؟!!

بنفشه جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:31 ب.ظ

نیســــتی!

نه!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد