زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

تولدم....تلخ بود یا شیرین...مسئله این است!

جمعه ظهر...مامانم: سلام دختر قشنگم...خوبی؟...این هفته تولدته...من از الان بهت تبریک می گم..یکشنبه مهمون دارم می ترسم یادم بره.........تولدت مبارک(چرا اینجا آیکون بغض نداره.....)


شنبه شب...خواهرم..: سلام خواهرانی گلم....تولدت مبارک...اگه کیک بی بی خوردین و یاد من نکردین الهی شب دل درد بگیرین!!!...من دوشنبه شب تولد یکی از دوستامه...توی خونه گرفته و شلوغ...گفتم شاید نشه از اونجا بهت بزنگم...پیشواز رفتم....کیک بی بی یادت نره..هر لقمه ای که می خوری چهره من توی ذهنت باشه!!!!(چرا اینجا آیکون بهت زده نداره....)



صبح یکشنبه...ساعت 8...هوا عالی...همسرم من و میرسونه...تمام طول تبریک تولد و حرف های قشنگ....

ظهر یکشنبه...ساعت 3 میاد دنبالم...میریم کیک می خریم...میریم رستوران مورد علاقه ی من...

غذای مورد علاقه ی من...

دود و دود و گیج شدن های مورد علاقه ی من...

چشم ها رو بستن و لم دادن، تفریح مورد علاقه ی من...

شومینه با چوب طبیعی و دود طبیغی و ذغالهای قرمز قرمز منظره مورد علاقه ی من........


برمیگردیم...خسته ام...رخوت...اما لذت بخش نیست...چرا؟!!




صبح دوشنبه...کنفرانس های کسل کننده دانشجوها...

اس ام اس های پشت سر هم....

تلفن های پشت سر هم...

تبریک های پشت سر هم....

مادرشوهر: سلام عزیزم....تولدت مبارک...اینقدر تولد تو خوش یومنه که ما همه دور هم هستیم...چقدر حیف که شما نیستین...همه سلام می رسونن!!!

جاری...6بار زنگ زده...جواب نمی دم...بار هفتم...تولدت مبارک عسل جون...چقدر دلم می خواست میدیدمت...آخه ما 5شنبه داریم میریم اصفهان...تولد دعوتیم...جمعه برمیگردیم....مهمون هستیم...جمعه هفته پیش هم مهمون بودیم..واسه هفته دیگه هم قراره بریم سینما...واسه پنجشنبه بعد هم بلیط کنسرت گرفتیم...کاش شما هم بودین...جاتون خالیه...تولدت مبارک!!



چرا همش مصنوعی شده؟؟!!...حتی از پشت ارتباط مصنوعی تلفنی هم پیداست...

چرا تو صدای هیچکس شادی نیست؟ هیجان نیست.....




: سلام عسل..خوبی دوستم...امرز صبح سر کلاس بودم یه دفعه آلارم موبایلم زنگ زد...فکر کردم من که صبح آلارم و خاموش کرده بودم...موبایل رو برداشتم...دیدم ریمایندره...نوشته "تولد عسل"...گفتم خوب شد این تکنولوژی ها اومد...وگرنه چقدر دلم می سوخت اگه یادم می رفت...تولدت مبارک..........



امشب...ساعت 9...کیک...بادکنک...خنده....شوخی...کلا 10 دقیقه...بقیه اش مثل همیشه...

حرف های خاله زنکی خانم ها....زیر و رو کردن خانواده همسر و اجدادشون!.....حرف های کاری آقایون..بازار خراب و دلار گرون و هزینه ای سرسام آور......برنامخه بعدی کی باشه...کدوم رستوران جدیده...کدوم مرکز خرید بهتره...کی بریم شمال...همه با همه چیز موافقن!!!!.


ساعت 11!..پدرشوهر...تولدتون مبارک...دلمون براتون تنگ شده...من پام شکسته...توی گچه...بیاین پیشمون...خدافظ




خداحافظی...جمع و جور کردن...شستن ظرف...خشک کردن...فکر کردن...فکر کردن...فکر کردن





کاش آدم می تونست روز تولدش و هر چند سال یه بار عوض کنه!!! 

مثل تعطیلی هایی که تو تقویم هر سال دنبالشون می گردی و وقتی پیداش می کنی هیجان زده می شی....همه دنبال روز تولدت بگردن و وقتی پیداش کنن هیجان زده بشن!!....واسه یادآوریش تلاش کنن...واسه استفاده بهینه ازش برنامه بریزن.....


سال های پیش اینجوری نبود....

وقتی 18 ساله بودیم و تولد برامون مهمترین واقعه زندگی بود...اینقدر که کلاس درس رو به خاطرش تزئین کردیم!!!(نوشین، نرگس، بهاره، یادتونه؟!!....)


وقتی 20 ساله بودیم از اول ماه به فکر بودیم که چجوری سورپریز کنیم...

چی براش بگیریم....(نازی، نانا، ممول: اون لباس راه راه بنفش یادتونه؟!!...امشب پوشیدمش)


من هنوز هیجان زده ام...هنوز شروع هر ماه منو یاد دوستایی می ندازه که توی اون ماه تولدشونه...هنوز از اول سال در حال خرید کادوهای تولد هستم برای همه اونهایی که دوستشون دارم...


بهترین تبریک...یه اس ام اس بود...نگهش نداشتم...عقلم نذاشت که نگه دارم...اما قلبم خودش حافظه داره!!...: عسل جان، امروز اول آذره...می دونم تولدت امروز نیست...اما برای من همه آذر تولد توئه...ماه آذر ماه توئه...برگ های رنگارنگ درختاش مثل لبخندهای مرموزه توئه!!...پیچیدن باد لابلای برگ ها مثل منه که دنبال پیدا کردن خودم تو اون لبخندها هستم...پاییز فصل توئه...آذر مال توئه...تولدت مبارک......


28 سالگی.....تلخ بود یا شیرین...مسئله این است...


http://s5.picofile.com/file/8102508000/DSC_0004.jpg

http://s5.picofile.com/file/8102508176/DSC_0008.jpg

نظرات 2 + ارسال نظر
پدرام سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ق.ظ

سرعت زندگی بطرز سرسام آوری زیاد شده
و هرچه بخواهیم سریعتر برویم ناچاریم افراد بیشتری رو جا بگذاریم
برای همین خیلی چیزها از سر وظیفه شده و نه علاقه
راستی، تولدتون مبارک

سلام پدرام جان
سرعت زندگی اجتناب ناپذیره...
اما تولد، روزی هست برای به یاد آوردن عزیزامون...ارزشش در اینه که با همه مشغله های پر سرعت زندگیت به یاد عزیزت باشی....
فکر کنم کم کم رایج بشه پیغام های ضبط شده واسه هم بفرستیم!!!

تولدت مثل سرعت گیره!!!شما اینجوری باشین!!

شیرین امیری پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:28 ب.ظ

عسل عزیز تولد همیشه خوب وشیرینه..تولدت حتما مبارکه

سلام شیرین جان
ممنونم عزیزدلم...خیلی ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد