زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

مشاوره!!

دوشنبه رفتم پیش مشاور

نمی دونم چون دفعه قبل توی موقعیت بغرنجی بودم به نظرم اومد مشاوره بهتری بود یا کلا بهتر بود...

اما این دفعه هم خوب بود...حرف های جدید داشت

قرار شد قبول کنم که آدم ها ممکنه بیمار باشن و این قبول کردن به منزله ی تغییر نگرشم باشه نه حرص خوردن!

حرف خوبیه..بهتره اگه به عمل هم برسه

اینبار که شوهری به شهر گل و بلبل رفته بود مثه اینکه اوضاع بهتر شده بود....

انگار مامانش هم دیگه فهمیده بود حسادت ها اونطرفیه...

دادداشش هم که حسابی سر و گوشش می جنبه!


خواهرم هم که اوضاع بر وقف مرادش نیست.. آدم با رتبه 700 ندونه چکار باید بکنه خیلی جالبه!!..ایشالا که هرچی خیره پیش بیاد واسش


غیر از مشاور جذاب ترین اتفاقات هفته بحث های داغ امروز توی کلاس بود...سر "معماری معاصر"... کلی حرف داشتم که توی کلاس زدم...کلی حرف دیگه داشتم که وقت نشد بگم اما دوست داشتم بگم..

این هلوی عزیز هم که ول نمی کنه...سطح دانش فزاینده گاهی کار دست آدم میده...گاهی به جایی می رسوندت که یه بعدی میشی...ملا نقطه ای میشی...از همه انتظار داری یا در حد تز دکتری حرف بزنن یا ازشون ایراد بگیری...

آقای هلوی دانشمند ما! شما کلا داری توی حوزه ی تخصصی خودت می چرخی و تو همون ها کنفرانس میدی، ما داریم از هر موضوعی یه نوک می زنیم که بگذره!!!

این خوبه که مسائل رو صحیح بلغور کنیم...اما یه نگاه هم به مخاطب بنداز ببیم چقدر راغبه...وگرنه راجع به فلسفه کشت سیب زمینی هم مسائل بسیاری هست..از گرسنگان در آفریقا تا تهاجم فرهنگ بیگانه در تبدیل کردن سیب زمینی آب پز به عنوان یه غذای سالم ایرانی به چیپس سرح کرده به عنوان غذای نامناسب غربی!!!

ولی نمیشه که هرموقع می خواهی یه چیپس بخوری به اینا همه فکر کنی...آقا ما را بهل!!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
تینا چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:25 ب.ظ http://darone-man.blogsky.com

چرا اسم ِ چیپس میاری آخه؟
چرا با روح و روان ِ من بازی میکنی آخه؟ :دی
چرا ؟؟؟
به کدامین گناه؟ :دی

+ چقد خوشالم که باعث شدم توام حرفاتو یه جا بنویسی
لامصب بدجوری آدمو سبک میکنه
ادامه بده ... :دی

سجاد شنبه 18 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 04:04 ق.ظ http://www.tfn.bogsky.com

آخرش قشنگ بود مرسی

اصلا این پست و یادم رفته بود!!!!
الان دوباره خوندمش!!...گاهی وقتا یه چیزهایی می نویسم که بعد که خودم بر میگردم و می خونم فکر می کنم چه جوری همچین چیزی به ذهنم رسیده!!!
بسیار خنده برفت!!مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد