زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

اعتماد به نفس

فعلا که هنوز خوب نیستم...

انگار از همه چی دل زده ام...دلم نمی خواست اینجوری بشه.. ولی حالا که شده نمی دونم باید چکار کنم

نمی دونم کلا اعتماد به نفسم پایین اومده...انگار تنها شدم...

قبلا همیشه با مامان اینا حرف می زدم ... دیگه با بقیه حرفی نداشتم

ادانشگاه هم تا وقتی ندا بود خوب بود...عالی بود...ولی حالا..

با همه درددل می کنم...بعدش خودم پشیمون می شم

خودم هم دیگه از دست خودم کلافم...دلم می خواد حرف نزنم...ولی انگار اصلا دست خودم نیست...

باید واسش یه راه حل پیدا کنم..

فردا وقت روانشناس دارم...اگه فرصت بشه .....نه بابا...اگه فرصت هم بشه چی باید بهش بگم؟ بگم من با هر کی دوست می شم باید از همه مشکلات خانوادگی واسش تعریف کنم؟؟؟

آخه من که اینجوری نبودم....من همیشه آدم قوی بودم...همه می یومدن با من درددل می کردن ولی حالا....

با هرکی هم حرف می زنم باز تموم نمیشه..نفر بعد که میاد باز از اول....

حتما یه راهی هست..بذار دوشنبه پیش این مشاوره برم...ببینم چی میشه...