زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

عشق پیرانه سر

مامانش تلفن زد..طبق معمول روزهای فرد..

مکالمه یکم بیشتر از معمول طول میکشه..خدس می زنم احتمالا تنهاست..شب جمعه تنها بودن سخته واقعا...

تلفن و قطع میکنه و جواب سوالهام و با جمله های کوتاه میده: بابا رفته شهرضا، دادشم با دوستاش بیرونه، مامانم هم تنهاست..


این بار دومه که روز تعطیل میره شهرضا و میگه جلسه دادگاه دارم!! اگه آباده و اصفهان و هم شهرضا حساب کنیم میشه بار پنجم!! البته احتمال داره فقط اسم یه شهرستان و میگه که هم یه جوری دور باشه که بگه مجبورم یه شب بمونم بعد بیام، هم اونقدر نزدیک باشه که تو استان باشه و شامل حوزه پروانه کارش بشه..

  ادامه مطلب ...

نارضایتی

هر ادمی توی زندگیش از چیزهایی ناراضی هست و از موضوعاتی شکوه می کنه. نارضایتی و گله کردن از وضع موجود به تنهایی نه مضره و نه قابل سرزنش؛ چون آدم ها تنها از چیزهایی گله می کنند که تصور می کنند قابل تغییر هست. مثلا اگر یه بشقاب از دست ما به زمین بیفته ما از همه چیز، از لیز بودن انگشتانمون تا سرامیک کف آشپزخانه، شکوه می کنیم بجز جاذبه زمین که اصلی ترین دلیل سقوط اشیاء هست. علت اینه که ما جاذبه رو به عنوان موضوعی جبری پذیرفتیم و تصوری برای تغییرش نداریم پس نه بهش فکر می کنیم، نه از حضورش ناراضی هستیم و نه به کسی شکایت می کنیم.

پس ناراضی بودن و گله کردن به خودی خود به این معنا است که ما شرایط موجود رو قابل تغییر می بینیم و خودمون رو شایسته شرایط بهتر و بالاتر از شرایط موجود می دونیم. اینکه کسی ارزش های خودش و بیشتر از شرایط حالش بدونه و ناراضی باشه باز هم موضوع اشتباه و یا قابل سرزنشی نیست. انچه باعث میشه نارضایتی و شکوه از شرایط زندگی، تبدیل به غر زدن و استیصال بشه یا موجب ایجاد تغییر و تحول، نوع واکنشی هست که ما نسبت به نارضایتی هامون از زندگی نشون می دیم.

  ادامه مطلب ...

پاسخ گویی!

فاطمه:

سلام

من فقط بخشی از مطلبتون رو خوندم، من خودم یه زنم و احساسات و غیرت زنانه م باعث می شه همیشه به شوهرم بگم حتی اگه من مُردم هم بعد از من ازدواج نکن! و تصورم اینه که اغلب زن ها همچین غیرت و تعصبی روی شوهرشون داشته باشن! 
اما چون بحث دین شد اینو بگم بهتون، من خودم از چندتا روحانی پرسیدم، در دین اسلام گفته شده مرد تا 4 زن دایم می تونه داشته باشه اما نکته ی مهم اینه که شرط داره! شرط اصلی و مهم رعایت عدالت هست، آیا واقعا می شه تضمین کرد در همه ی موارد مرد می تونه عدالت کامل رو بین زن هاش برقرار کنه؟! در 99/99999 درصد موارد رعایت این عدالت غیر ممکنه! پس اینجا بدون رعایت عدالت این ازدواج مجدد حرام می شه!
ضمن اینکه این حکم برا مردهایی مجاز هست که به لحاظ غرایز جنسی تمایلات خیلی شدیدی دارن که با یک زن ارضا نمیشه و مجبور هستن ازدواج مجدد کنن که این مشکلشون حل بشه، آیا واقعا هر مردی که ازدواج مجدد میکنه این مشکل رو داره؟! 
و به صراحت می گم دوستان، ازدواج مجدد برای اغلب مردها حرام هست، برای بررسی حرف هام می تونید تمام زوایای این قضیه رو در کتب احکام و فقهی و حوزوی و از چند روحانی قابل اعتماد پیگیری بفرمایید.


پاسخ: 

دوست عزیزم
شرط "برقراری عدالت "خودش اینقدر مفهوم کیفی ای هست که نه برقراریش قابل اثباته و نه عدم برقراریش! آیا شما تعریف مطلقی از عدالت دارین که می تونید از اون مثل یک خط کش استفاده کنید و میزان برقراری عدالت رو در زندگی های چند همسری بسنجید؟؟حتی اگر بخواهید میزان رضایت همسر رو ملاک قرار بدید بنده که در زندگی تک همسری هستم هم از نحوه تقسیم وقت توسط همسرم بین من و خانواده اش و شغلش رضایت 100 درصد ندارم!! پس در این صورت حکمی داده شده که برای اون شرطی محال گذاشته شده؛ پس اساسا چرا این حکم داده شده؟؟اون یک هزارم درصد از افرادی که شما فکر می کنید می تونن مفهومی به نام عدالت رو بین همسرانشون برقرار کنن رو با چه کمیتی سنجیدین که به این نتیجه رسیدین؟
غیرت، به معنی افراط و تعصب رو من نمی پسندم، نه نوع مردانه اش و و نه نوع زنانه اش رو!! من صراحتا از همسرم می خوام نه تنها بعد از مرگ من که حتی زمانی که من در قید حیات هستم و اون تصور میکنه که همسر مناسبی براش نیستم، به فکر ازدواج دیگری باشه اما نه با فریب من...نه اینکه من رو اونقدر نادان فرض کنه که نمی تونه مشکلش رو باهام درمیون بذاره و بگه از زندگی با من راضی نیست و نه اونقدر ناتوان فرضم کنه که خودم نمی تونم برای شرایط زندگیم تصمیم بگیرم و اون تصمیم بگیره که من می تونم و یا باید بتونم زندگیم و با یکی دیگه شریک بشم و بره پنهانی ازدواج کنه.
این جمله " غرایض شدید که با یک زن ارضاء نمیشوند" رو اون روحانی عزیز از کدام اصول فقهی استخراج کرده؟! سکس موضوع مهمی در ازدواج هست اما همه ی موضوع ازدواج نیست. این استدلال که برای ازضای غرایز ارضاء نشده همسر دیگه اختیار کنن توهین آمیزترین و حقیرانه ترین استدلالی هست که نا حالا شنیدم. 
اگر منظور از ارضاء نشدن با یک زن "Hypersexuality" هست که هم از بعد روانشناسی یه اختلال رفتار هست و هم با روان درمانی و دارو قابل کنترله.
اونچه که نه قابل درمانه و نه کنترل چشم چرانی، هیزی و حرص هست که نه مجوز ازدواج دوم می تونه بهش پایانی بده و نه اجبار به تک همسری!