زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

زندگی منشوریست در گزدش سیار...

1- از 6 ماه پیش که شنیدم کنکور دانشگاه آزاد دکتی شرکت کرده به هم ریختم...به خاطر همه دلایلی که قبلا اینجا نوشتم..تمام مدت وقتی اسم دکتری و دانشگاه آزاد می یومد تو دلم می گفتم یعنی میه قبول نشه؟؟!!...از 2-3 هفته پیش همه چی عوض شد...اینقدر تغییرات زیاد بود که دیگه کم کم می خواستم برم نذر کنم که خدا یه کاری کنه حتـــــــــــــــما قبول بشه!!!!...وقتی خبر قبولیش و بهم دادن واقعا از ته ته ته قلبم خوشحال شدم...از اینکه از بلاتکلیفی بیرون اومد و یه راه مشخص و جدیدی واسه زندگیش به هم ریخته و سردر گمش پیدا شده...

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت/ آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

ساقیا جام می ام ده که نگارنده ی غیب/ نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

آنکه پرنقش زد این دایره ی مینایی/کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد



2-حدود 3هفته از هم دور بودیم...تقریبا همزمان با دوری همسر میرزاده خاتون!! میدیدم که خاتون چقدر سوزناک می نویسه از دوری و من چقدر هیجان زده واسه تنهاییهام برنامه ریزی می کردم!!هر روز یا من پیش دوستام بودم یا اونا پیش من...تمام ناهار و شام ها رو یا خونه دوستام بودم یا تو شرکت از بیرون می گرفتم...پاساژ می رفتم و هرچی دوست داشتم خرید می کردم...بعد از مدت ها با دوستای مجردم کافی شاپ رفتیم و ساعت هاااااااااا حرف زدیم...شبها البته توی تخت دونفره تنها خوابیدن قسمت سخت ماجرا بود که واسه اینکه سختیش و نکشم تا 2-3 سریال می دیدم و وقتی می رفتم تو تخت بیهوش می شدم!! چند شبم چندتا از دوستام اومدن پیشم تا تنها نباشم!!...

اما....وقتی برگشت...وقتی  با چشم ها قهوه ای مهربونش تو چشم هام نگاه کرد و لبخند زد...وقتی تو فرودگاه محکم بغلم کرد و واسه تلافی مدتی که ازم دور بوده برام همون عطر همیشگی و خریده بود...احساس کردم چقدرررررررررررررررررر دلم براش تنگ شده....صبح که بیدار شدم دیدم کنارمه، یه نفس عمیق کشیدم و انگار قلبم ورم کرد!!اینقدر بزرگ شد که تو سینم جا نمی شد!!!!...نمی دونم این همه علاقه توی اون 3 هفته کجا رفته بود...نمی دونم چرا تو اون مدت دوری نه بغضم می ومد و نه اینقدر احساس دلتنگی می کردم...ولی الان خوشحالم که برگشته...خیلی زیاد!


3- دعا میکنم این ماجرا زودتر تموم بشه...زیادی کشدار شده و من انگار بیشتر از خود عروس و داماد استرس دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
پدارم یکشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:34 ب.ظ

«زندگی منشوریست در حرکت دوار، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگ‌های بدیع و دلفریبش آن را دوست‌داشتنی، خیال‌انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه‌ای است به سوی داستان زندگی!»
صدای پرصلابت و دلنشین عطاء‌الله کاملی خاطره انگیزترین قسمت این سریال است


سریال اوشین!

پدارم دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:54 ب.ظ

فکر کنم هانیکو بود

ارههه!! هانیکو بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد