زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد
زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

زندگی تماشاگر نیست...باید بازی کرد

روزمرگی

چرا با من لجبازی می کنید؟!!!

هفته پیش، زادگاهم

من: آقای برادرشوهر، فوق لیسانس و که گرفتین به سلامتی. ایشالا قصد ادامه تحصیل دارید؟

برادرشوهر: من؟؟نه!اصلا...کلا درس خوندن چیز مزخرفیه...

پ.ن!: من و همسر هردو در حال تحصیلیم!!


این هفته، تهران:

مادرشوهر پشت تلفن: برادرشوهر آزمون دکتری دانشگاه آزاد هم ثبت نام کرده...با اون پسر عمه اش هم که مالزی هست صحبت کرده...میگه اگه ایران نشه می خواد واسه ادامه تحصیل بره اونجا......

من: !!!


همسر میگه تو رفتارت یه جوریه که آدم ها رو وادار به لجبازی می کنی...به بیان بهتر لجش ون و در میاری...چون خودنمایی می کنی..میگم یعنی چی؟میگه مثلا وقتی اون روز گفتن یه خاطره بگو، تو خاطره از دانشجوهات و کلاس هات و دانشگاهت و استادات تعریف می کنی...میگم خوب این کجاش بده؟؟...میگه بده دیگه! تو که می دونی خیلی ها دلشون می خواد جای تو باشن، چرا خودنمایی می کنی؟؟


من اگه چیزی به دست آوردم با زحمت بوده...کدوم موفقیتم رو توی قرعه کشی بدست آوردم؟؟؟..کدوم جایگاهم و بدون زحمت کشیدن و شب بیداری و درس خوندن بدست آوردم....

چرا نباید به چیزهایی که دارم ببالم؟؟چرا افتخار کردن و بالیدن و اصلا پرزنت کردن و خودنمایی کردن بده؟؟چرا کسی که زحمت هات و نمیبینه باید حــــــــــــــــــــــــــق داشته باشه که به نتایجت حسادت کنه و این تو هستی که مقصری؟؟؟



تــــــــــــــــــــــــمام روزهایی که توی خوابگاه تنها و تنها تفریح من 1-2 ساعت فیلم و سریال دیدن با دوستام بود و بقیه اش همش درس و درس و درس، کجــــــــــــــــــــــــــــــــا بودین شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تــــــــــــــــــــــــمام اون پنجشنبه جمعه هایی که من نصف کتاب های کتابخونه رو بار می زدم می اوردم خوابگاه که همش مشغول باشم و دلم نگیره و گریه نکنم، کجــــــــــــــــــــــــــــــــا بودین شما؟؟

تـــــــــــــــــــــــمام اون عصرهای دلگیری که من خودم و می چپوندم توی سالن مطالعه دانشگاه که غروب و نبینم و دلم نگیره، کجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا بودین شما؟؟؟

تــــــــــــــــــــــمام اون روزهایی که تلفن می زدین که فلان رستوران باز شده و جاتون خالی دیشب رفتیم و فلام مهمونی فلان شب بوده و باغ رفتیم و برف بازی رفتیم و فلان هفته تعطیله می خوایم کیش بریم و قشم بریم...کجـــــــــــــــــــــــــــــا بودین که من چقدر بعد هر تلفن بغضم می گرفت و فکر می کردم واقعا من تهران چیکار می کنم؟؟؟

هیچ کدوم از این روزها رو نبودین...هیچ کدوم از این سختی ها رو نمی بینین اما اگه بیام زادگاه و مامانم جشــــــــــــــن بگیره که دخترم رتبه اول فوق لیسانس شده، غــــــــــــــــــــــــــر می زنید که چرا خودنمایی می کنی و جلوه گری می کنی ودل بقیه و می سوزونی؟؟؟

عیدی که من تنهـــــــــــــــــای تنها تهران موندم و درس خوندم واسه آزمون دکتری و شماها با همه دوستاتون رفتین سفر و هر شب به من زنگ می زدین که فلان جا و فلان جا هستیم، من حسادت کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعد از عید اومدین تهران و اینور برو و اونور برو و من نمی تونستم بیام چون باید مقاله هام و کامل می کردم و درس می خوندم واسه مصاحبه دکتری، یادتون رفته؟؟؟؟؟؟؟؟

سفرهای دبی و ترکیه از بوجه خزانه مرکزی می رفتید و میومدید و عکس نشون می دادید و خریدهاتون نشون می دادید یادتون رفته؟؟؟؟؟

اینا جلوه گری محسوب نمی شد؟؟؟اینا پز دادن نبود؟؟؟

چرا به من که می رسه 

اگه از دانشجوهام بگم میگن حالا میخواستی بگی توی دانشگاه درس می دی.........

اگه از استادام و دانشگاه بگن میگن حالا می خواد بگه دکتری می خونه........

اگه از داییم و خانواده تعریفی بکنم میگن حالا هی خانواده اش و به رخ می کشه............

.

.

.

آره..می خوام همه چیزهایی که با زحمت خـــــــــــــــــــــــودم به دست آوردم به رخ بکشم

همه چیزهایی که دارم و بقیه ندارن به رخ بکشم...

از همه چیزهایی که دارم خوشحالم و می خوام خوشحالیم و به همه نشون بدم...

هرکی می خواد حسادت کنه اینقدر حسادت کنه تا بترکه....به جهنم......

 

 بعدا نوشت:

یه نفر انبارش و دزد می زنه...میاد داد و فریاد و گریه زاری که دزد اومده و دار و ندارم و برده..مردم جمع می شن دورش

یکی میگه: خوب انبارت و اینقدر پر کردی، معلومه دزد وسوسه میشه

یکی میگه: تو توی روز روشن هی جنس جا به جا می کردی، خوب معموله که دزدها شناسایی می کنن

یکی میگه: خوب آخه این قفلی که به در انبارت زدی، معلومه که راحت باز میشه

یکی میگه: خوب این دیواری که واسه انبارت ساختی، معلومه که کوتاهه و دزد راحت میاد

یکی میگه: خوب این رنگی که به دیوار انبارت زدی، معلومه که جلب توجه میکنه و دزد میزنه.......


صاحب انبار بیچاره میگه: همه شما درست میگین، تقصیر همه این چیزهایی که شما گفتین هست بجــــــــــــز خود دزد محترم!!!!


اینم شده حکایت من و همه آدم های حســـــــــــــود

نظرات 25 + ارسال نظر
Ali یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:54 ق.ظ http://ali-hort.blogsky.com/

آخه نمیدونی چقدر لجبازی حال میده به آدم... نه نمیدونی...


هر حا کردنی ضد حال هم داره

تبیان کردستان یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:32 ق.ظ http://www.tebyan-kd.ir

با سلام وب زیبایی دارید به ماهم سر بزنید

سلام
من تبیان و می خوندم گاهی...نمیدونستم شاخه کردستان هم داره

پدرام یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ق.ظ

ما نسل بدبختی هستیم
دستمون به مقصر اصلی نمیرسه ،
از همدیگر انتقام میگیریم.

"عباس معروفی"

این "ما" به کی بر میگرده؟!!!
اگه من وبلاگ شما رو پیدا کردم از کی می تونم انتقام بگیرم؟؟؟
این جمله عباس معروفی توی کدوم کتابش هست؟

رها یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:01 ب.ظ http://http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

خب انتظار داشتن شما از مراسم درو کردن برنج و برداشت چای خاطره بگی؟؟؟
خب شغلت اینه! کار و بارت درس دادن و درس خوندنه و در نتیجه در طول روز با دانشجو و استاد طرفی و طبیعتاً از اینا خاطره داری!
آدمها وقتی چیزی رو می خوان و ندارن بهش حساس میشن و مقابل کسی که اون چیزا رو داره جبهه می گیرن
ولشووووووووون کن بابا
بذار بره دانشگاه آزاد مث من بیچاره بشه و کلی پول بده
یا بدتر از اون بره مالزی واسه دکتری
بعد یه دانشگاه رو پیدا کنه توی این کسادی اوضاع و احوال هیات علمیش کنه

درو کردن برنج و برداشت چای عـــــــــــــالی بود دوستم!!مردم از خنده!!حالم خوب شد اصلا!!
اصلا بره کره ماه دکتری گرده افشانی گل خرزهره بخونه!!به من چه!!والا من کاری به کار کسی ندارم اما انگار همه به کار من کار دارن
یه فامیل داریم، وقتی بهش زنگ می زنیم همش میگه حالم خوب نیست و شوهرم هم خوب نیست و پسرم هم داره ورشکست می شه و دخترم هم همش داره کار می کنه و...بعدش مثلا می فهمیم پسرش یه خونه بزرگتر خریده یا مثلا هفته قبلش سفر اروپا بودن...منم می خوام از این به بعد به همه بگم مشروط شدم و دارم اخراج می شم و مقاله هام همه برگشت خورده و کار گیرم نمیاد و ....

تو اگه به کارای پژوهشی علاقه داری بهترین کار بودن توی یه محیط آکادمیکه عزیزم...اگه این واقعا علاقه ات هست یه لحظه هم شک نکن...آدم واسه علایقش هرچقدر هم هزینه کنه پشیمون نمیشه
برام خصوصی بنویس کی میای تهران به بنفشه نمی گم

پدرام یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:36 ب.ظ

اینکه این "ما" به کی برمیگرده رو باید ازخود آقای معروفی بپرسید

بدون وبلاگ هم، همه دارن از من انتقام میگیرن

نمیدونم مال کدوم کتابش هست، به قولی "تو اینترنت" نوشته شده بود (در راستای دراوردن لج یک انسان فرهیخته و تحصیل کرده)


کی ؟؟!!ما که همه داریم مدارا می کنیم با شما!!! شما راه نمی ای لو نمی دی
بس لج شما رو هم تونستم دربیارم که لج بازی می کنی؟!!

بنفشه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:23 ب.ظ

حالا چرا داااااااااااااااااااااد میزنـــــــــــــی!!!!!؟

چون دلم دااااااااااااااااااد می خواد!!وبلاگ خودم هر وقت بخوام دااااااااااااااااد می زنم!!!

بنفشه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:24 ب.ظ

اخلاقتو درست کن خودنمائی نکن! اینکه ناراحتی نداره!

همینه که هست!! سر لج بیوفتم عکسم می ذارم که حســــــــــــابی خودم و اینجا هم بنـــــــــــماام!!

بنفشه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ

چطوری پُزی!

خوبم!!خیــــــلی خوب

پدرام یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ

سوءتفاهم شده
"تو اینترنت"خوندم مربوط به پست "زورگیری از مالدینی" استاد جان است

واسه من که سوء تفاهمی نشده!! موضوع رو الکی پرت نکن!!
آدرس وبلاگ می دی یا بیام خودم بگیرم

بنفشه یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ب.ظ

هااااااااای جوجه پُِِزی بار آخرت باشه به رشته کشاورزی توهین میکنیااااااااااااااااااااااااااا! گل خرزهره هرجور دلش بخواد زناشوئی میکنه!!!! پررو! پزی!
تاریخ اومدنه رهارو که صفحه اول یاهو زدن دیگه!

گل خرزهره نماد رشته کشاورزیه؟!! آخه چرا؟؟این همه گل قشنگ خوشبو؟؟
بله عزیزم؟؟جانم موفرفری؟؟
من این سایت ها نمی رم!!کارتون هم نمی بینم!!فقط درس می خونم
اذیتش نکن تا تاریخ و بگه دختر...واقعا دلم می خواد ببنمتون...
محل قرار رو هم توی یه پست رمزی می ذارم تا آقاپدرام و شکنجه بدیم که وبلاگش و لو بده

رها یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ب.ظ http://http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/

پدرااااااااااااام خان جان! که تیکه می ندازی حاجی! آررررررررررره؟
بعدشم من از شماها (اونایی که آمار تهران اومدنم رو می خوان) می ترسم! من بچه شهرستانی ساده رو چه به شما گرگهای پایتخت نشین

پی نوشت: برسد به دست آقای پدارم خان جان

از من می ترسی؟؟؟؟من؟؟؟من ؟؟؟توی چشمای من نگاه کن!!چی می بینی بجز صلح و صفا و معصومیت؟!!!
بنفشه رو هم اینجوری نبین هارت و پورت داره!!: ظاهرش شبیه دایناسوره اما روحش مثه یه بچه گربه ست
تو هم دیگه خودت لوس نکن...پاشو بیا یه گردهمایی بذاریم دلم چندتا دوست باحال می خواد حوصله خر.خ.ن ها رو دیگه ندارم

پدرام دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:42 ق.ظ

..."پدرام و شکنجه بدیم"....
دستتون به برادرشوهر جان نمیرسه، جاش از پدرام میخواید انتقام بگیرید
پس راست گفته عباس معروفی:
"دستمون به مقصر اصلی نمیرسه ،
از همدیگر انتقام میگیریم"
بقول یواشکی جان:
هیییییییییییی

من جای تو بودم یه وبلاگ الکی هم که شده می زدم آدرسش رو اینجا می ذاشتم!!!
شما اول بیا ثابت کن عباس معروفی این حرف و زده بعد بهش استناد کن(در راستای حمایت از یک فرهیخته تحصیلکرده!!!)
من دستم به برادرشوهر می رسه انتقامم هم به موقعش میگیرم...ولی فعلا شما سوژه جذاب تری هستی!!
نام؟نام خانوادگی؟ آدرس وبلاگ؟!!(زود، تند، سریع!!)

بنفشه دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:45 ق.ظ

من هنوز نفهمیدم تهرانی یا کجایی تو! چه رشته ای خوندی ! کارت چیه! و غیره و ذلک! یه عکس از خودت بذار با رسم شکل توضیح بده!

رسم شکل عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــالی بود!!
ایده خیلـــــــــــــــــــی جالبیه!!حتما می ذارم

پدرام دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:27 ب.ظ

تمامی اطلاعات مورد نظر رو یواشکی جان بدست آورده ازش بگیرید

من مطمئنم بنفشه اراده کنه می تونه همه رو بدست بیاره!!
اما می خواستم از زبون خودت بشنوم

پدرام دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:09 ب.ظ

کامنت آخرش رو که خوندی؟
من رو هم اینجوری مورد بازجویی قرار داد
البته وعده ته دیگ هم بهم داده بود

کار خوبی کرده بود...بنفشه چون از من باهوش تره زودتر دست به کار شده
این همه وقت می ذاری توی اینترنت، خوب یه وبلاگ بزن چار خط بنویس که اون دنیا اگه ازت پرسیدن اوقات چرخ زدن در اینترنت را چگونه می گذراندی یه جوابی داشته باشی

تارا دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:28 ب.ظ http://taranevesht1.blogfa.com/

خواهرم
اگر اهل خودنومایی بودی منِ برادر زودتر می فهمیدم مثل خودم دانشجوی دکتری هستی و تو دانشگاه درس می دی و اینا...
حال کردی خودنومایی زیرپوستی رو؟
ببین یه عده دوست دارن همه ی دور و بری هاشونو فقیر بیچاره ببینن که خیالشون از بابت همه راحت شه. خوب خیالشونو راحت کن. در مورد گرون شدن قیمت گوجه فرنگی و دو برابر شدن قیمت ماست و بدی های سبد کالا و فقر و نداری و بیکاری و بیچارگی و حمله ی آمریکا و اسراییل به ایران و بحران خاورمیانه حرف بزن. چه کاریه!

ااا!!پس شما هم مثل من آدم تحصیل کرده و فهمیده ای هستید؟!!چقدر خوشحالم که آدم های باسواد و باکلاسی مثل خودم و پیدا می کنم!!!!(خودنمایی از نوع خودشیفتگی!!!)

واقعا همینطوره!!!باید یکم اخبار 20:30 گوش بدم تا دفعه ی بعد از بدبختی ها واسشون بگم

پدرام دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ

باز اینقدر شلوغ کردی که مهندس جــان دعوامون کرد

طلبه امروزی که پای ثابت وبلاگ شماست استاد جان
از من آدرس میخوای

حقش بود این نظرت و تایید نمی کردم!!!خوب این حرف ها رو چرا نمی ری توی وبلاگ خود استادجان بنویسی؟؟

حالا می فهمم چرا غربتی میگه "برین در خونه خودتون بازی کنید"!!!
خوب برو توی وبلاگ خودت بنویس اینا رو آقا پدرام!!!آدرسشم اینجا بذار ما هم سر بزنیم!!

بنفشه دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ب.ظ

من کجا شبیه دایناسورم؟! بابا من قشنگترم بخدا ! دهنم از دهن اون جمع و جور تره! موهام بلندتره! دم ندارم و .....! والاااااا!
عکس
عکس! زود زود
مثل رها عکس نذاریااااااااااااااا! دوتا چشم و چندتا مو تو صورت که چیزی نمیشد تشخیص داد! یه عکس درست حسابی بذار وگرنه نمیبرم بگردونمتا!

مگه دایناسور با دهن جمع و موی بلند نداریم؟!!البته بدون دم فکر نکنم باشه...روی این وجه افتراق باید فکر کنم

ترسیم شکل و بیشتر از عکس دوست داشتم!!!با شکل توضیح می دهم

رها دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:40 ب.ظ http://http://khoshbakhtkhan.blogfa.com/


پدرام ! چرا واسه من تو وبلاگ مردم کامنت میذاری؟؟؟
غربتی دعوامون کرد باید بیای اینجا کامنت بذاری که عسل هم دعوامون کنه؟؟؟؟
مگه من بی خانمانم؟؟؟؟؟؟
پ.ن: اون آدرس طلبه امروزی که بر من کامنت میذاشت پکیده!


گرد و خاک خوبی بود!!!

آسمانه دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:23 ب.ظ http://asemaneh2007.blogfa.com

عصبانی نشو خانومی اصلا اگه تاحالا از قصد از خاطره های دانشگاه و دانشجوهات صحبت نمیکردی از این به بعد با قصد لج درآوردن صحبت کن

مرســــــــــی دوستم...
فکر خوبیه!!از این به بعد توی هر پست یه خاطره از دانشگاه میگم...تا کور شود هر آنکه نتواند دید

م؛ط سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:32 ق.ظ

آخی دلم کباب شد؛ کاملا درک میکنم چی میگی ولی اصلا اهمیت نده بذار اینقدر حسودی کنند تا بترکند یه نفس راحت از دستشون بکشی؛ والا با این اخلاقهاشون

بتــــــــــــــــــــــــــرکنــــــــــــــــــــــــد
مرسی از همدردیت دوستم

بنفشه سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ق.ظ

حتماً باید بزنم شل و پلت کنم تا بفهمی با دم شیر نباید بازی کنی!!!!!!!!!!!!!!!!؟ آره؟!!

ای وای من!!
بچه ها با هم دوست باشین
پـــــــــــــــــــــــــدرام!!!
بیا جواب آقا شیره و خانم شیره رو تــــــــــــــــــوی وبلاگـــــــــــــــــ خودشـــــــــــــــــــــــون بده
اگه دیگه همه فیض بردن هم با اجازتون در فیضه رو ببندیم راجع به عکس های من نظر بدین!!!
به قول کلاه قرمزی : دوستی، صفا، صمیمیت

بنفشه سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:51 ب.ظ

من با خوده خودتم که داری با دم شیر بازی میکنی عســــــــــــــــــــــــــــــــــــــل!

پــــــــــــــــدارم ببین این بنفشه ما چقدر دل نازکه!!!اینجوری میگه که تو نترسی یه وخت گروخته نشی!!! به در میگه دیوار تو بشنو
منـظورش خودتی!!جواب بده

پدرام سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:17 ب.ظ

اوه، اوه
عجب موجودات خشنی پیدا میشن
این لطافت و احساس و ا ین چیزایی که میگن داستانش چیه

کجاش خشن بود؟!!!
بابا این دوست ما یه نظر داد گویا منم ازش استفاده ابزاری کردم تو هم در جو دادن ما درگیر شدی!!!
بیــــــــــــداد لطیفان همه لطف است و کرامت آقا پــــــــــــــدرام!!

عسل سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:25 ب.ظ

بد نیست

سلام
چی بد نیست؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد